محمدماهانمحمدماهان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات نی نی ما محمد ماهان

محمد ماهانم مرد من روی پاهای خودش ایستاد

پسر ماهم این هفته یعنی از تاریخ چهاردهم تیرماه تونستی خودت به تنهایی قدم برداری.روز اول سه قدم روز بعد چهار قدم و دیروز خودت با ذوق 5 قدم به سمتم برداشتی امیدوارم  همیشه پر صلابت ترین و استوارترین قدم ها رو توزندگی قشنگت برداری خدایا تو تمامی قدم های پسرم کنارش باش و ازش حمایت کن.آمین یا رب العالمین ...
17 تير 1393

سری جدید عکس های محمد ماهانم

پسر گلم چند وقتی بود که خیلی شلوغ بودم نتونسته بودم برات عکس آپلود کنم کار ،درس ،دانشگاه ،جابه جایی دندون های مروارید شما و ..... ولی خدا رو شکر یکمی اوضاع روبه راه شده اینم از عکس های جدیدت   ...
1 تير 1393

محمد ماهم اولین مرواریدت مبارک

اناردونه دونه بچه ای دارم دوردونه قشنگ ومهربونه اناردونه دونه سه چهار روزه که بچم گرفتار دندونه اناردونه دونه تودهان بچه ام یه گل زده جوونه گل نگو مرواریده مثل طلای سفیده پسرم درروز شانزدهم خرداد اولین مروارید تو کام قشنگت جوونه زد. پسرم ان شالله دندون 120 سالگیت مامان فاطمه هم برات آش دندونی پخت که به همسایه ها و دوستام تو دانشگاه هم دادیم. ...
28 خرداد 1393

ادامه عکس های نوروز 93

پسر گلم من خیلی شلوغ بودم و خیلی وقت نداشتم سایتت رو آپدیت کنم عزیزم این هم یک سری دیگه عکسای نوروزمون هست .البته بابا عادل سفارش کرده که اصلا عکسش رو تو وبلاگ نذارم ولی چی کار کنم آخه تو همه عکسا چسبیده به تو محمد ماهان در باتو کیو محمد ماهان در گنتینگ   ...
31 ارديبهشت 1393

جگر گوشه من وارد 10 ماهگی شده

سلام جگرگوشه عزیزم  ،دلبندم خیلی این روزا شلوغ بودیم می دونی که تو این ماه  از پرتقال (اسمی که من و بابا عادل واسه خونه عشقمون گذاشته بودیم )اثاث کشی  کردیم خیلی پرتقال خونه خوش یمینی برای ما بود چون من و بابا عادل عشقمون رو تو پرتقال شروع کردیم و از همه مهمتر خدا تو رو تو پرتقال به ما هدیه داد ولی دیگه واسه سه نفریمون خیلی کوچیک بود و تو نمی تونستی که با روروکت راحت بازی کنی فقط تو خونه جدید بابا عادل قول گرفته که اثاث زیاد نکنم تا محمد ماهان راحت بتونه بازی کنه خیلی این روزها با مزه شدی یه شاخه گل دستت می گیری و با روروک من و دنبال می کنی تا بهم گل بدی تند تند از این اتاق به اون اتاق دنبال من چهاردست و پا می یای خیلی خ...
31 ارديبهشت 1393

بچه جونی به مالزی می رود

سلام عزیزم امروز که برایت می نویسم یک هفته است که وارد ٩ ماهگی شدی من و ببخش که خیلی وقته وبلاگت رو آپدیت نکردم بعد از عید من دیگه دارم می رم سر کار و دیگه اصلا فرصت نداشتم خیلی برام سخت بود که بعد از حدود ٩ ماه دو باره برگشتم سر کار هر روز ساعا ٦ بیدارم و تا شش و نیم برات شیر می دوشم بعدشم میریم با هم پیش مامان فاطمه ولی خوشبختانه خیلی با هم جور شدین شما دو تا و مشکلی ندارین فقط مامان فاطمه از صبح تا سا عت ٢ که برگردم فقط داره با تو بازی می کنه و به هیچ کاری نمی رسه حتی نماز و نهار وقتی من بر می گردم تازه طفلکی نهار می خوره .عید هم که خیلی به ما خوش گذشت.خوشبختانه خیلی بچه خوبی بودی و مسافرت خیلی خوبی داشتیم عزیزم ما تصمیم گرفتیم چو...
4 ارديبهشت 1393

محمد ماهه شاهانم هفت ماهه شد(اولین دست گل محمدماهانی)

سلام عزیزم تو این لحظه که برایت می نویسم  دلبندم در کنارم مثل یه فرشته زیبا خوابیدی مامانی عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم ما اسم تورو تو خونه گذاشتیم بچه جونی بابا عادل میگه بچه جونی چطوره  ،مامانی میگه : بچه جونی چی کار می کنه .راستی عزیزکم دیروز واسه اولین بار خودم بردمت حمام خیلی ترسناک بود مثل ماهی تو بغلم لیز می خوردی محمدم اولین عیدت که هفته دیگه است داریم با بابا عادل می ریم مالزی ان شالله خیلی خوش بگذره به سه تامون قراره تو یا تو آغوشی باشی یا تو کالاسکه فقط خدا کنه تو هواپیما اذیت نشی پسرم چون 8 ساعت پرواز داریم خیلی خوشحالم که امسال می تونی سر سفره هفت سین ما بشینی البته پارسال هم بودی فقط پارسال تو دل مامانی خوابیده ...
24 اسفند 1392

محمد ماه ماهانم بالاخره شش ماهه شد

محمدم نمی دونم وقتی این مطلب رو می خونی چند سالته ولی تو این لحظه که برات می نویسم تو دقیقا امشب 6 ماهه شدی و برای اولین بار تونستی روروک رو خودت حرکت بدی و به سمت من بیای محمدم نمی دونی چقدر مادر بودن قشنگه و لذت بخشه محمدم ممنونم که حس زیبای مادر بودن رو به من هدیه دادی محمدم تمام سختی ها و نا ملایمات زندگی وقتی تو تو آغوشم آروم خوابیدی قابل تحمله محمد ماهانم نمی تونم الان جلوی اشک هام رو بگیرم ولی نمی دونی چقدر عاشقتم مخصوصا وقتی که لبهای نازت رو جمع می کنی تو این چند ماه تو شدی هم نفسم عشقم همه زندگی مامانی چند روزه که وقتی تو رو تو بغلم می گیرم شروع می کنی برام به زبون خودت حرف زدن کلی با هم به زبون خودت حرف می زنیم اد...
25 بهمن 1392