بچه جونی به مالزی می رود
سلام عزیزم امروز که برایت می نویسم یک هفته است که وارد ٩ ماهگی شدی من و ببخش که خیلی وقته وبلاگت رو آپدیت نکردم
بعد از عید من دیگه دارم می رم سر کار و دیگه اصلا فرصت نداشتم خیلی برام سخت بود که بعد از حدود ٩ ماه دو باره برگشتم سر کار هر روز ساعا ٦ بیدارم و تا شش و نیم برات شیر می دوشم بعدشم میریم با هم پیش مامان فاطمه ولی خوشبختانه خیلی با هم جور شدین شما دو تا و مشکلی ندارین فقط مامان فاطمه از صبح تا سا عت ٢ که برگردم فقط داره با تو بازی می کنه و به هیچ کاری نمی رسه حتی نماز و نهار وقتی من بر می گردم تازه طفلکی نهار می خوره .عید هم که خیلی به ما خوش گذشت.خوشبختانه خیلی بچه خوبی بودی و مسافرت خیلی خوبی داشتیم
عزیزم ما تصمیم گرفتیم چون تو کوچک بودی و ممکن بود سفر برات سخت باشه فقط تور مالزی رو بریم و در آینده که ان شاالله بزرگتر شدی تور مالزی و سنگاپوررو بریم چون برای رفتن به سنگاپور ٨ ساعت باماشین راهه .از تهران تا مالزی هم ٨ ساعت راه با هواپیما بود که خوشبختانه مهماندار ها برامون تخت بچه آوردن و ما کلی خوشحال شدیم تو هم حسابی تو تختت خوش می گذروندی و دوست هم پیدا کرده بودی قسمت ما شده بود مهد کودک بچه های بزرگتر هم برای شما ها صف کشیده بودن به نوبت بغلتون کنن.خدایی خیلی با مزه بود کلی می خندیدیدم.با مزه ترین قسمتش هم این بود که وقتی مهماندار کارت پرواز تو رو خواست دیدیدم که کارت پرواز رو حسابی خورده بودی و بابا عادل به سختی از دهنت درآورد.کار خوبی که کردیم این بود که کالاسکه تو رو با خودمون بردیم همه جا با کالاسکه می رفتی و وقتی خسته می شدی راحت تو کالاسکه می خوابیدی
محمد ماهان در دهکده فرانسوی ها